یادداشتهای  یک دبیـــر ریاضی

یادداشتهای یک دبیـــر ریاضی

tel: 09393677747 email:darayesh@gmail.com
یادداشتهای  یک دبیـــر ریاضی

یادداشتهای یک دبیـــر ریاضی

tel: 09393677747 email:darayesh@gmail.com

نکات آموزشی ویندوز

  

  • بر روی دسکتاپ تقویم شمسی را نمایش میدهد.
  • دقیق ترین تقویم شمسی موجود برای کامپیوتر های شخصی
  • حجم برای دانلود 764 کیلوبایت.

        برای دانلود اینجا را کلیک کنید

خدا خیر تون بده عادل جون وآقای احمد زاده

 

خدا خیر تون بده عادل جون وآقای احمد زاده

 به نقل از وبلاگ آقا معلم

نگذاریم محمد امین از دست بره
امروز می خوام از یه مطلب غم انگیز و تکون دهنده بنویسم............... مطلبی که خواهش می کنم تا آخر بخونید...........

من که خیلی متاثر شدم و این پست رو با اشک نوشتم.

امروز صبح معلم راهنما آقای احمدزاده اومد تو مدرسه( ان شالله در این مورد تو پست بعدی و کارهایی که تو مدرسه انجام داد مفصل می نویسم ) بعد از اتمام کارش منو همراه خودش برد خونه ی یکی از اهالی تو راه بهم گفت که پیرمردی این جا هست که یک بچه ی ده ساله داره و پسرش بیماری عجیبی داره ........ بیماریی به نام میتوکندریال......... رفتیم خونه ی پیرمرد و بچشو دیدیم یه پسر بسیار خنده رو و خوش چهره به نام محمد امین... اما این محمد امین سه مشکل بزرگ داشت: بیناییش رو از دست داده بود و پاهاش هم توان راه رفتن رو از دست داده بودند و تازگیا زبونش هم از دست داده بود و نمی تونست درست حرف بزنه................

با دیدن این وضعیت و دو سه تا کپر که توش زندگی می کردند و پدر پیر و از کار افتاده دلم کباب شد..........تا الان هم که به عکسش نگاه می کنم جگرم آتیش می گیره.............

چیزی که بیشتر روی من تاثیر گذاشت حرف زدنش و چهری خندانش بود که وقتی آقای احمد زاده باهاش حرف می زد همش می خندید و از اومدن معلم راهنما خوشحال بود.

موقع برگشتن درباره ی امین بیشتر ازش پرسیدم گفت که یک بار بردمش متخصص مغز و اعصاب کودکان تو بندر عباس........دکتر براش آزمایش هایی نوشته که خیلی هزینه بر هست یکی پیدا شده و بار اول کمکش کرده بود ولی باز مراجعه داره و خانوادش هم از پس مخارجش به هیچ وجه بر نمیان...... خدا خیرش بده که این پسر رو برده بود دکتر وگرنه پدر و مادرش که این کار ازشون بر نمیاد یعنی در توانشون نیست.....

 خلاصه این محمد امین که الان باید کلاس سوم چهارم دبستان باشه با اون چهره ی خندان توی کپرش نشسته و فقط بادست کوچکش زمین سخت زیر پاش رو لمس میکنه حتی مگس ها هم دست از سرش بر نمی دارن و مدام اذیتش می کنن.............

پدرش به معلم راهمنما می گفت از وقتی دواهاش رو  شروع کرده به خوردن حالش بدتر شده! و حتی غذا هم نمی تونه بخوره.....

این بیماری بر اثر فعالیت یک نوع ویروس بر روی سلول های خاکستری مغز هست و اسمش هم میتو کندریال هست و علاجش هم خیلی مشکل و هزینه بر

البته محمد امین تا سن سه سالگی هیچ مشکلی نداشته و بعد از اون اول کم کم بیناییش رو از دست می ده و سپس پاهاش و حالا هم زبونش

حالا ما دنبال یک منبعی هستیم که بتونیم به این پسر خنده رو کمک کنیم و حتی اگه خوب نشه لا اقل وضیفه ی خودمون رو انجام بدیم و وجدانمون سرزنشمون نکنه..............

عجب حکمت هایی داره این روزگار با خودم فکر می کردم اگه بتونم برم به محمد امین چیزی یاد بدم یا لا اقل چند تا اسباب بازی براش بخرم تا باهاش سرگرم بشه خیلی خوبه.....یا از این جو چینا ببرم یا اشیایی که بتونه لمس کنه یا هرچیزی دیگه ای..... اگه کسی سر رشته ای داره راهنماییم کنه

نمی دونم همه ی مناطق محروم این جوری هستن و همچون مشکلاتی دارن یا از شانس دل نازک من این روستا اینجوریه........

 

عکس بالا: محمد امین و باباش

آقای احمد زاده معلم راهنما ی منطقه

 

هفته ی گذشته به خاطر کمکی که به خانواده ی عبدالله از طریق این وبلاگ شده بودبسیار خوشحال بودم و این هقته به خاطر وضعیت محمد امین غمگین هستم...... پستی بلندی های روزگار خیلی زیاده.....

ببخشید که زیادی مطلب نوشتم و زیاد طول دادم.

اگه در وضعیت محمد امین تغییری ایجاد شد حتما خبرتون می کنم......( درپناه حق)

 خدمت دوست گرامی آقا یا خانم پیشوند که قصد کمک کردن به محمد امین رو دارن و یا هر عزیز دیگه ای که قصد کمک به محمد امین رو دارن عرض می کنم با ایمیل من تماس بگیرن و یک ایمیل و یا شماره تلفن به من بدن تا راه حلی پیش پاشون بزارم........... آخه دوست ندارم تو وبلاگ شماره حساب اعلام کنم ..............

شاید جنبه ی درستی نداشته

 

اما اگر کسی قصد کمک نقدی یا هر کمک دیگه ای به این خانواده و محمد امین داشته باشه من تضمین می کنم که کمک ها رو بدون کم و کاست به دستشون برسونم و از لطف و محبت همه ی شما عزیزان دلسوز متشکرم........................(حق نگهدارتان)